دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

دینا مهربون بابا

باغ وحش

روز جمعه تصمیم گرفتیم دینا جونو برای اولین بار به باغ وحش ببریم. تا حالا حیوانات مختلف رو یا توی کتابا و یا فیلم دیده و با اسمشون اشنا شده بود و از نزدیک و واقعی اونها رو ندیده بود. قبلا بهش گفته بودیم باغ وحش جایی که از حیوانات نگهداری می کنند وقتی رفتیم و اونجا رو دید که هر حیوانی جدا توی قفسه تازه فهمیدیم تصورش از باغ وحش یک چیز دیگه بوده,دینا جون گفت فکر می کرده همه حیوونا کنار هم و با هم زندگی می کنن مثل جنگلای توی قصه هایی که براش می خونیم و براش توضیح دادیم که چرا توی باغ وحش نمیشه این طوری زندگی کنن. توی این گردش علمی دینا جون اسمای جدیدی از حیوونا رو یاد گرفت مثل ببر بنگال ,کفتار,و... و وقتی به قفس گرازها رسیدیم می گفت اینها ...
8 خرداد 1391

باغ وحش

روز جمعه تصمیم گرفتیم دینا جونو برای اولین بار به باغ وحش ببریم. تا حالا حیوانات مختلف رو یا توی کتابا و یا فیلم دیده و با اسمشون اشنا شده بودو از نزدیک و واقعی اونها رو ندیده بود. قبلا بهش گفته بودیم باغ وحش جایی که از حیوانات نگهداری می کنند وقتی رفتیم و اونجا رو دید که هر حیوانی جدا توی قفسه تازه فهمیدیم تصورش از باغ وحش یک چیز دیگه بوده,دینا جون گفت فکر می کرده همه حیوونا کنار هم و با هم زندگی می کنن مثل جنگلای توی قصه هایی که براش می خونیم و براش توضیح دادیم که چرا توی باغ وحش نمیشه این طوری زندگی کنن. توی این گردش علمی دینا جون اسمای جدیدی از حیوونا رو یاد گرفت مثل ببر بنگال ,کفتار,و... و وقتی به قفس گرازها رسیدیم می گفت اینها کفش پا...
8 خرداد 1391

از دو سالگی تا سه سالگی

بعد از اینکه ماشین و فروختیم , خونه رو برای فروش گذاشتیم و دنبال یک خونه مناسب هم می گشتیم اما این ماجرا یک سال طول کشید تا به سرانجام رسید. توی این یکسال کارهای جالبی یاد گرفته بودی.مثلا یادمه که صفحه اگهی های روزنامه رو میاوردی و دور کادر یک اگهی خط می کشیدی و به ما نشون می دادی و میگفتی این خونش خوبه طبقه دومه ,دو تا اتاق داره , پارکینگ هم داره یا وقتی مشتری برای خونه می اومد بدو بدو می رفتی چادرت رو سر میکردی ,بعضی وقتها هم دست منو میگرفتی و توی اتاقت می بردی ومیگفتی اینجا اشپزخونه ی اینجا اتاق خوابه اینجا حمامه و... .خلاصه کارهای ما رو تقلید میکردی. بعضی وقتها هم که حوصله ات سر میرفت می گفتی بریم خونه ببینیم. انگار خونه دیدن برات سرگر...
19 ارديبهشت 1391

مدرسه ما (انگلیسی)

چند وقتی که دخترم اموزش زبان انگلیسی رو شروع کردی البته پیش خودم به این صورت که مقنعه سفید می پوشی و کتاب زباناتو میزاری توی کیفت و میندازی رو کولت و میگی من میرم مدرسه . من معلمت میشم و شما نفس من شاگرد و این طوری یادگیری زبانو از حدودا هفت ماه پیش یعنی مهرماه, ماه بازگشایی مدارس شروع کردی و پیشرفت خوبی هم داشتی . من کتاب tiny talk رو برات گرفتم که الان سومین جلدش 2A رو کار می کنیم و هر وقت تمام شد میریم سراغ جلد بعدی. عروسکهای Sue و Beny که شخصیتهای این کتابا هستند رو هم خودم برات درست کردم که زبان رو با بازی باهم یاد بگیریم و این طوری خسته و دلزده نشی و فلش کارتها و سی دی های این کتابها هم خیلی خوبه فقط اگه سی دی هاش هم تصویری بود بهتر م...
19 ارديبهشت 1391

چای گیاهی

از اوایل ازدواج من و بابایی یک عادتی داریم که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هر یکی دو هفته ای یکبار چای گیاهی دم می کنم, بعد از یک روز کاری برای رفع خستگی خیلی میچسبه مخصوصا عصرای سرد و بارونی زمستون و البته مقدمه خوبی هم برای شروع همسرانه هامون هم هست (حرفهایی که برای گفتنش منتظر یک فرصت مناسبی) حالا که جمعمون سه نفری شده مادرانه هام هم بهش اضافه شده خوشبختانه دینا جونم هم چای گیاهی رو دوست داره (دخمل گلم از خوردنش لذت ببری ) فقط به چای دارچین یک کوچولو حساسیت داره و دور لبش یک کوچولو قرمز میشه ولی باز هم میخوره چای سبز ,گل گاوزبان,به لیمو و حتی اویشن رو هم میخوره با جوشانده کودکان هم هیچ مشکلی نداره مامانی فدات بشه الهی هیچ وقت ناخوشیت...
19 ارديبهشت 1391

چای گیاهی

از اوایل ازدواج من و بابایی یک عادتی داریم که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هر یکی دو هفته ای یکبار چای گیاهی دم می کنم, بعد از یک روز کاری برای رفع خستگی خیلی میچسبه مخصوصا عصرای سرد و بارونی زمستون و البته مقدمه خوبی هم برای شروع همسرانه هامون هم هست (حرفهایی که برای گفتنش منتظر یک فرصت مناسبی) حالا که جمعمون سه نفری شده مادرانه هام هم بهش اضافه شده خوشبختانه دینا جونم هم چای گیاهی رو دوست داره (دخمل گلم از خوردنش لذت ببری ) فقط به چای دارچین یک کوچولو حساسیت داره و دور لبش یک کوچولو قرمز میشه ولی باز هم میخوره چای سبز ,گل گاوزبان,به لیمو و حتی اویشن رو هم میخوره با جوشانده کودکان هم هیچ مشکلی نداره مامانی فدات بشه الهی هیچ وقت ناخوشیت...
19 ارديبهشت 1391