دوچرخه
هفته قبل بابایی از شرکت تماس گرفت و گفت که بعدازظهر برای دینا جون دوچرخه می خریم . دختر گلم خیلی خوشحال شد و طاقت نداشت تا عصر صبر کنه . وقتی برای خرید دوچرخه رفتیم آقای فروشنده نیامده بود چند بار به همراهش تماس گرفتیم و بنده خدا می گفت یک ربع دیگه میام و ما حدود یک ساعت منتظر شدیم و دینا جون دیگه گریش گرفته بود و می گفت شما دوچرخه نمی خرین . تصمیم گرفتیم برگردیم که آقای فروشنده با موتور رسید ظاهرا موتورش خراب شده بود و برای همین دیر کرده بود دینا جون از خوشحالی ذوق کرده بود رفتیم توی مغازه و مشغول دیدن دوچرخه ها شدیم خیلی دوست داشت موقع خرید دوچرخه خودش باشه و بابایی تنهایی نره بخره و رنگ دوچرخشو خودش انتخاب کنه . از سه رنگ قرمز و نارنجی و آبی دخملی رنگ قرمز رو انتخاب کرد و بعد سوارش شد و امتحانش کرد و دوچرخه رو خریدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی