دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

دینا مهربون بابا

میلاد امام رضا علیه السلام مبارک

1391/7/9 6:39
نویسنده : مامان لیلا
1,559 بازدید
اشتراک گذاری

اواخر شهریور عمو حسن به خونه جدید اسباب کشی کردند و چون می خواستند گوسفند بکشند از ما هم خواستند اونجا باشیم .بابایی چند روزی مرخصی گرفت و به همراه مامانجی و عمه مریم و عمه فاطمه با ماشین عمه مهری راهی کرج شدیم و شما هم یک سفر دیگه رو تجربه کردی (عمه مهری چون معلم هستند نتونستند بیان که جاشون خیلی خالی بود ) . قصد داشتیم زود برگردیم اما فامیلای بابایی (پسر عموی بابای بابایی خانواده آقای طبسی و عزیز خانم ) که کرج زندگی میکنند اجازه نمیدادند و ما رو دعوت می کردند و میگفتند اگه نیایید یعنی دوست نداریید ما هم که اومدیم مشهد بیایم خونتون برای همین تا چهارشنبه شب که خونه عزیز خانم دعوت بودیم کرج موندیم و صبح پنجشنبه ششم مهر به سمت مشهد حرکت کردیم و شب میلاد امام رضای عزیزم به مشهد رسیدیم واقعا دلم برای شهر امام رضاییمون تنگ شده بود البته دینا جون هم با اینکه با دختر عموها و بچه های فامیل سرگرم بود دلتنگ شده بود و بعضی وقتها میگفت برگردیم مشهد.نمی دونم چه حسی داشتی که اجازه نمی دادی با بچه ها عکس دسته جمعی بگیرم و ناراحت می شدی و فقط تکی دوست داشتی عکس بندازی می پرسیدم چرا ؟ فقط می گفتی نمی خوام . از چند تا عکس دست جمعی هم که گرفتم هیچ کدوم خوب نشده و اخم کردی و عصبانی هستی.بیشتر وقتمون به دید و بازدید با اقوام گذشت و جاهای تفریحی نرفتیم البته کرج جای تفریحی زیادی هم نداره. شب آخر یا همون شام آخر هم که خونه عزیز خانم بودی با نوه عزیز خانم اقلیما بازیگر خردسال فیلم سینمایی سپیده دوست شده بودی کنار هم نشسته بودین و کلی با هم صحبت می کردین خوشبختانه با اقلیما فاطمه  حورا و امیرحسین با گوشی عمه مریم اجازه دادی یک عکس دسته جمعی بگیریم که هر وقت به دستم برسه برات یادگاری میزارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)