دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

دینا مهربون بابا

قبل از اومدن آقاجان

1391/8/30 7:01
نویسنده : مامان لیلا
1,048 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز پشت سر هم رفتیم پیش مادرجان و اونجا موندیم . دینا جون میگفت وقتی آقاجان بیان دوست داره مهد نره و غایب بشه و چون آقاجان تاخیر داشتند و پنجشنبه و جمعه می رسیدند ما زودتر رفتیم تا دینا خانم غیبت داشته باشند یک چند روزی بود که صبح ها برای رفتن به مهد خیلی اذیت می کردی و میگفتی نمی خوام برم اصلا دوست ندارم و علاقه به مهد ندارم رفتم پیش مربیت و صحبت کردم . فهیمه جون (مربی) که دانشجوی روانشناسی هم هست گفت چند روزی دینا جون توی کلاس هم دلهوایی شده و حواسش جای دیگه است به من هم گفته وقتی آقاجانم بیاد می خوام غایب بشم و فکر کنم خیلی دلتنگ شده . مامان فدای اون دل کوچیکت و مهربونت بشه که وقتی از آقاجان صحبت می کردیم از بس دلتنگ بودی می گفتی میخوای اشک منو در بیاری از آقاجان تعریف  میکنی ما هم حق رو به دخملی دادیم و صبر کردیم . قبل از اومدن آقاجان مامانجی (مامان بابایی) چشمشون رو برای پیشگیری از آّب مروارید با لیزر عمل کردند چون مهد بودی نرفتی احوال مامانجی رو بپرسی بابایی شماره تلفن مامانجی رو روی کاغذ نوشت و خودت به تنهایی تونستی شماره رو بگیری و با مامانجی صحبت کنی این برای اولین بار بود که این کارو انجام دادی.آفرین به دختر زرنگ و با محبتم که اینقدر با معرفته.

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سحرجون
1 آذر 91 17:48
آفرييييين پس ديگه ميتوني شماره خاله فريده رو هم بگيري ما منتظريم ديناجون