در آستانه نوروز 92
بعد از جشن سه ماهه اول تقریبا از اوایل بهمن ماه مربی مهد دینا جون از عید و نوروز و مراسم سال نو براشون می گفت و شعرهای جشن نوروزشون رو آموزش می داد . از همون موقع هر روز دینا جون میگفت مامان کی خونه تکونی میکنی اگه شروع نکنی کارات میمونه دم عید وقت کم میاری نمی دونم این حرفا رو از کسی شنیده بود یا خودش می گفت که خلاصه انقدر هر روز گفت که من هم به ذوق اومدم و خونه تکونی رو زودتر از هر سال شروع کردم و تقریبا اول اسفند هم فرشا رو دادیم قالی شویی و خونه تکونیمونم تموم شد و مشغول کارای دیگه شدیم چند روز قبل هم به مناسبت نوروز رفتیم آرایشگاه و دینا جونو از دست موهای بلندش راحت کردیم و کلی تغییر و تحول ایجاد کردیم . اصلا موی بلند دوست نداره و واقعا اذیتش می کنه نه میزاره شونه کنم نه ببافم دلم خوش بود دختر دارم موهاشو بلند میکنم گیره میزنم میبافم خوشگلش میکنم کلی کیف میکنم ولی نشد دوست نداره و از اول پاییز میگفت موهامو کوتاه کن واز موضع خودش کوتاه نیومد که نیومد .
قبل از اصلاح
بعد از اصلاح