باغ وحش
روز جمعه تصمیم گرفتیم دینا جونو برای اولین بار به باغ وحش ببریم. تا حالا حیوانات مختلف رو یا توی کتابا و یا فیلم دیده و با اسمشون اشنا شده بودو از نزدیک و واقعی اونها رو ندیده بود. قبلا بهش گفته بودیم باغ وحش جایی که از حیوانات نگهداری می کنند وقتی رفتیم و اونجا رو دید که هر حیوانی جدا توی قفسه تازه فهمیدیم تصورش از باغ وحش یک چیز دیگه بوده,دینا جون گفت فکر می کرده همه حیوونا کنار هم و با هم زندگی می کنن مثل جنگلای توی قصه هایی که براش می خونیم و براش توضیح دادیم که چرا توی باغ وحش نمیشه این طوری زندگی کنن. توی این گردش علمی دینا جون اسمای جدیدی از حیوونا رو یاد گرفت مثل ببر بنگال ,کفتار,و... و وقتی به قفس گرازها رسیدیم می گفت اینها کفش پاشنه دار پوشیدن به خاطر شکل سم پاهاشون که خیلی شبیه کفش پاشنه دار بود و تونست با دست خودش به اهو ها چیپس و بیسکوییت بده فکر کنم این تجربه تازه براش به یادگار بمونه. دیروز با حیوون کوچولوهای خودش باغ وحش بازی می کرد.