دینا و گلپر (قلک)
هفته قبل مربی دینا جون از مامانا خواسته بودند که قلک بسازیم و به مهد بفرستیم تا بچه ها پس انداز کردن رو یاد بگیرند و این قلک طوری باشه که پول توش دیده بشه تا بچه ها زیاد شدن پول رو ببینند و ذوق کنند و بیشتر تشویق بشند البته دینا جون از وقتی که می تونست سکه یا چیزهای کوچیک رو توی دستش بگیره و توی سوراخ بخاری یا سوراخ سمبه های دیگه بیاندازه با قلک تلفنی قرمزی که مادرجان براش خریده بودند پس انداز رو شروع کرده بود و تا حالا چند بار قلکش رو خالی کردیم و بابایی یک چیزی هم روش گذاشته و عروسکهای کارتونی مورد علاقه دینا جون رو براش خریده و حالا یک قلک هم توی مهد اضافه میشه و بسلامتی خانمی دو قلکه میشن خلاصه یک روز که دینا جون رو بردم مهد وقتی برگشتم نشستم تا کاردستی سفارش شده رو درست کنم و تا ظهر که می خواستم برم دنبالش مشغول بودم حاصل کار بد نشد فقط وقتی دینا جون رو آوردم خونه از قلک خیلی خوشش اومد و اسمش رو هم گذاشت گلپر و گفت که دوست نداره گلپر رو توی مهد بذاره چون شبا دلش میگیره .با کلی خواهش و اینکه مربیتون منتظره تا کاردستی رو ببینه فردای اون روز بردش مهد ولی ظهر با خودش آوردش خونه و روز بعد راضی نشد ببرش من هم راستش حوصله نداشتم یک قلک دیگه درست کنم برای همین گفتم که روزا که شما نیستی گلپر ناراحته و دوست داره مهد و بچه ها رو ببینه و پیش خودت باشه و ... تا اینکه دینا جون موافقت کردند که گلپر خانم رو بزارن توی مهد بمونه . اما بعدازظهرا که میشه دلش برای گلپر تنگ میشه و باز یادش میکنه حالا از من خواسته که یک قلک کاردستیه دیگه درست کنم تا اونو ببره مهد و گلپر قلکه رو بیار خونه اینم از کار ما.