دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دینا مهربون بابا

تعطیلات نوروزی

1391/1/17 19:07
نویسنده : مامان لیلا
1,364 بازدید
اشتراک گذاری

روز اول ظهر مهمان مامانجی بودیم و عصر رفتیم عید دیدنی اقاجان و مادرجان . خاله جونا و دایی علی جون اینا هم اومده بودند و تا شب کلی مهمون دیگه هم اومدند چون اقاجان بزرگترند معمولا روز اول عید بیشتر مهمون دارند و با اومدن عمو حسن جون اینا از کرج جلوسای خانوادگی برای عید دیدنی هم شروع شد. یک روز ظهر ناهار خونه عمه فاطمه و یک روز هم خونه عمه مهری مهمان بودیم و چون حیاط دارن با بچه ها توی حیاط خیلی بازی کردی .بعدازظهرا که میخواستیم بریم عید دیدنی اول میرفتیم عید دیدنی فامیلای این طرفی (مامانی) و بعد تا اخر شب میرفتیم جلوس فامیلای اون طرفتی (بابایی).دهم عید نوبت جلوس ما بود(فامیلای اون طرفی) ظهر میزبان مامانجی و عمو حسن و عمه جونا بودیم و شب هم بازدید بقیه فامیلای اون طرفی و چون سیزدهم عمو حسن اینا نبودند تصمیم گرفته شد یازدهم که جمعه بود بریم تفریح . جمعه ناهار رفتیم پارک خورشید که تفرجگاهی در اطراف مشهده ,خانواده عموی بابایی هم اومده بودند بعداز ناهار همگی رفتند والیبال بازی کنند ما هم رفتیم برای تشویق بابایی, بابا حمید خیلی قشنگ بازی می کرد اخه عزیزم بابایی توی تیم والیبال شرکت هم بازی می کنه و تا حالا قهرمان هم شده از همه بهتر بازی می کرد ای ول به همسری ورزشکار کلی ذوق کردم و جو گیر شده بودم ,خلاصه, این بازی دو تا مجروح داشت پای عمو حسن از مچ و پای داماد عموی بابایی از زانو ,عمو حسن چون بازی خیلی حساس بود با همون پای پیچ و تاب خورده به بازی ادامه داده بودند اما اون یکی مجروح که توان ادامه بازی رو نداشت از زمین انداختند بیرون و بازی رو ادامه دادند و دست اخر وقتی بازی تموم شد فهمیدند بنده خدا حالش وخیمه وکارش به بیمارستان کشید بعد که این فامیل اون طرفی رو بردند بیمارستان ما هم با سر و وضع خاکی پاکی رفتیم عید دیدنی پسر عمو کوچیکه بابایی که از عید دیدنی جا مونده بود و اخر شب بعد از خوردن کلی اجیل و شیرینی تر و خشک و میوه چون ظهر ناهار اش رشته (دست پخت جاری) رو خورده و گرسنه بودیم تصمیم گرفتیم شام دسته جمعی بریم بیرون و بعد از کلی دور شهر چرخیدن به این نتیجه رسیدیم که در یکی از رستورانهای سنتی طرقبه اطراق کنیم بعد از ورود جمعیتمون رستورانچی در مجموعه رو بست تا از ورود افراد متفرقه جلوگیری کنه و بتونه از ما پذیرایی کنه و بعد از شام هم پسر عموی وسطیه بابایی که تازه از مسافرت برگشته بودند همه رو به بستنی دعوت کردند وقتی رسیدیم خونه ساعت دو نیمه شب بود و شما دیگه از خستگی خوابت برده بود.این ماجرای دنباله دار هم با حذف بعضی جزییات بالاخره تموم شد.

سفره هفت سین نوروز 91 روز جلوس فامیلای اون طرفی

حورا و دینا رستوران طرقبه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)