دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

دینا مهربون بابا

دریاکنار خیلی قشنگه

چند روزی رفته بودیم شمال .مامانجی و عمه جونا و ما رفتیم ویلای ساریکه عمه مهری گرفته بودند و عمو حسن و خانواده هم از کرج اومده بودند . به دینا جون خیلی خوش گذشت چون اب بازی رو خیلی دوست داشتو می گفت همین جا بمونیم هر وقت برمیگشتیم ویلا می گفت دوباره بریم شمال البته منظورش دریا بود.خونه عمو حسن هم رفتیم و دو شب اونجا موندیم . ...
1 تير 1391

یک تزیین ساده

  اگه از قلاب بافی فقط زنجیره رو بلد باشید می تونید یک تزیین ساده برای اتاق نی نی های گلتون ببافید و هر چند وقت یکبار با تغییر چیدمان عروسکهای روی اون یک تنوعی به اتاق دلبندتون بدید.       اینم چندتا عکس از اتاق دینا جون   ...
20 خرداد 1391

یک تزیین ساده

اگه از قلاب بافی فقط زنجیره رو بلد باشید می تونید یک تزیین ساده برای اتاق نی نی های گلتون ببافید و هر چند وقت یکبار با تغییر چیدمان عروسکهای روی اون یک تنوعی به اتاق دلبندتون بدید. اینم چندتا عکس از اتاق دینا جون ...
20 خرداد 1391

باغ وحش

روز جمعه تصمیم گرفتیم دینا جونو برای اولین بار به باغ وحش ببریم. تا حالا حیوانات مختلف رو یا توی کتابا و یا فیلم دیده و با اسمشون اشنا شده بود و از نزدیک و واقعی اونها رو ندیده بود. قبلا بهش گفته بودیم باغ وحش جایی که از حیوانات نگهداری می کنند وقتی رفتیم و اونجا رو دید که هر حیوانی جدا توی قفسه تازه فهمیدیم تصورش از باغ وحش یک چیز دیگه بوده,دینا جون گفت فکر می کرده همه حیوونا کنار هم و با هم زندگی می کنن مثل جنگلای توی قصه هایی که براش می خونیم و براش توضیح دادیم که چرا توی باغ وحش نمیشه این طوری زندگی کنن. توی این گردش علمی دینا جون اسمای جدیدی از حیوونا رو یاد گرفت مثل ببر بنگال ,کفتار,و... و وقتی به قفس گرازها رسیدیم می گفت اینها ...
8 خرداد 1391

باغ وحش

روز جمعه تصمیم گرفتیم دینا جونو برای اولین بار به باغ وحش ببریم. تا حالا حیوانات مختلف رو یا توی کتابا و یا فیلم دیده و با اسمشون اشنا شده بودو از نزدیک و واقعی اونها رو ندیده بود. قبلا بهش گفته بودیم باغ وحش جایی که از حیوانات نگهداری می کنند وقتی رفتیم و اونجا رو دید که هر حیوانی جدا توی قفسه تازه فهمیدیم تصورش از باغ وحش یک چیز دیگه بوده,دینا جون گفت فکر می کرده همه حیوونا کنار هم و با هم زندگی می کنن مثل جنگلای توی قصه هایی که براش می خونیم و براش توضیح دادیم که چرا توی باغ وحش نمیشه این طوری زندگی کنن. توی این گردش علمی دینا جون اسمای جدیدی از حیوونا رو یاد گرفت مثل ببر بنگال ,کفتار,و... و وقتی به قفس گرازها رسیدیم می گفت اینها کفش پا...
8 خرداد 1391

از دو سالگی تا سه سالگی

بعد از اینکه ماشین و فروختیم , خونه رو برای فروش گذاشتیم و دنبال یک خونه مناسب هم می گشتیم اما این ماجرا یک سال طول کشید تا به سرانجام رسید. توی این یکسال کارهای جالبی یاد گرفته بودی.مثلا یادمه که صفحه اگهی های روزنامه رو میاوردی و دور کادر یک اگهی خط می کشیدی و به ما نشون می دادی و میگفتی این خونش خوبه طبقه دومه ,دو تا اتاق داره , پارکینگ هم داره یا وقتی مشتری برای خونه می اومد بدو بدو می رفتی چادرت رو سر میکردی ,بعضی وقتها هم دست منو میگرفتی و توی اتاقت می بردی ومیگفتی اینجا اشپزخونه ی اینجا اتاق خوابه اینجا حمامه و... .خلاصه کارهای ما رو تقلید میکردی. بعضی وقتها هم که حوصله ات سر میرفت می گفتی بریم خونه ببینیم. انگار خونه دیدن برات سرگر...
19 ارديبهشت 1391