دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

دینا مهربون بابا

یلدا مبارک

آنگاه که تولد دختری بی گناه مایه ننگ عربها بود و زندگی برای دخترکان ساعتی بیشتر به طول نمی انجامید .نیاکانمان بلندترین شب سال , یلدا ,شب تولد مینو (الهه زن) و میترا (الهه خورشید) را شب زنده داری میکردند. این شب و همه شبهای پر ستاره ایرانی بر شما مبارک.   شب چله دختر خاله دینا جون (سال گذشته) ...
1 دی 1390

جشن در جشن

ماه ذیحجه به خاطر اعیاد بزرگ قربان و غدیر برگزاری جشن و شادی زیاده .اول از همه ظهر عید غدیر طبق سنوات گذشته مهمان داماد عمو مامان که سید هستند بودیم هم ناهار خوردیم و هم عیدی گرفتیم و هم با فامیل دید و بازدید کردیم البته دینا جون هم عیدی گرفت  . روز بعد به دعوت خاله فریده همراه با مامانجی رفتیم جشن که به مناسبت عید غدیر برگزار شده بود مولودی خوندند,خطبه های غدیر خونده شد ومسابقه برگزار کردند و دختر گلم هم قرار بود شعر بچه شیعه رو که حفظ کرده بود بخونه از اول تا اخر همش می گفتی کی نوبت من میشه  ولی چون برنامه هاشون زیاد بود وقت نشد ولی خاله فریده هدیه ای برات تهیه کرده بودند که وقتی شعرت رو خوندی بهت جایزه ب...
29 آذر 1390

ماه مهربونی

ماه ذیعقده به امام رضا علیه السلام اختصاص دارد.اول این ماه تولد حضرت معصومه علیه السلام خواهر گرامی ایشان و یازدهم ذیقعده تولد امام رضا علیه السلام امام مهربونیها و روز بیست و سوم بقولی شهادت امام رضا علیه السلام که زیارت ایشان از دور و نزدیک سنت است شهادت فرزند ایشان امام جواد علیه السلام در روز اخر این ماه قرار دارد و بیست و پنجم این ماه دحوالارض و تولد حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیه السلام است که در مفاتیح الجنان  روز زیارتی امام رضا علیه السلام ذکر شده و همچنین  آغاز حرکت امام به سمت مرو هم در همین ماه قراردارد از آغاز تا پایان ماه ذیعقده مختص به امام رضا علیه السلام است توفیق زیارت ایشان سعادتی بزرگ است که به د...
29 آذر 1390

سورپرایز

ششم مهر امسال هم با سورپرایز همسری خاطره شد. هرشب بابایی ساعت ده و نیم خونه است مثل همیشه منتظر بودیم بابایی بیاد تا دور هم شام بخوریم اما اونشب بابایی یک ربع دیر کرده بود من هم که نگران شده بودم رفتم به طرف گوشی تلفن که یک دفعه صدای زنگ در اومد مطمئن بودم که همسریه بدون اینکه چشمی در رو نگاه کنم دستگیره رو گرفتم و اماده شدم که بگم چرا دیر کردی ؟چرا زنگ نزدی؟ و... که به جای همسری اول یک جعبه کیک اومد تو و بعد همسری که داشت می گفت تولدت مبارک.خیلی خوشحال شدم اصلا یادم نبود دینا جون هم با دیدن کیک کلی ذوق کرد و چون امسال اسباب کشی همزمان با تولد دخملی بود و نتونستیم تولد بگیریم من هم کیک تولد رو تقدیم به دخترم کردم و اونشب یک ...
28 آذر 1390

سورپرایز

ششم مهر امسال هم با سورپرایز همسری خاطره شد. هرشب بابایی ساعت ده و نیم خونه است مثل همیشه منتظر بودیم بابایی بیاد تا دور هم شام بخوریم اما اونشب بابایی یک ربع دیر کرده بود من هم که نگران شده بودم رفتم به طرف گوشی تلفن که یک دفعه صدای زنگ در اومد مطمئن بودم که همسریه بدون اینکه چشمی در رو نگاه کنم دستگیره رو گرفتم و اماده شدم که بگم چرا دیر کردی ؟چرا زنگ نزدی؟ و... که به جای همسری اول یک جعبه کیک اومد توو بعد همسری که داشت می گفت تولدت مبارک.خیلی خوشحال شدم اصلایادم نبوددینا جون هم با دیدن کیک کلی ذوق کرد و چون امسال اسباب کشی همزمان با تولد دخملی بود و نتونستیم تولد بگیریم من هم کیک تولد رو تقدیم به دخترم کردم و اونشب یک جشن سه نفری گرفتیم...
28 آذر 1390

پایان خوش تابستان

اواخر شهریور عمو حسن با خانواده اومده بودند مشهد و توی این مدت هر روز یک برنامه ای برای دید و بازدید داشتیم یک روز ظهر پارک وکیل آباد ,یک شب استخر آفتاب و بعد دسته جمعی پیتزا (دینا جون, بار اولی بود که می رفتی استخر خیلی ذوق کرده بودی و اصلا از آب نمی ترسیدی قربون دختر شجاعم بشم) و چند شب توی پارک ملت بودیم .یک شب مهمان عمه جون مهری و یک شب هم عمه جون فاطمه و یک شب هم مهمون عمو حسن به مناسبت تولد زهرا جون و روز آخر هم ظهر با دستپخت واقعا خوشمزه سودابه جون (خانم عمو) دور هم آش رشته خوردیم و چون این دوره همیا خیلی خوش گذشته بود قرار گذاشتند هفته بعدش به مناسبت سالگرد ازدواج عروس عموی بابایی که ترک هستند کوفته تبریزی بزارن و جای عمو...
28 آذر 1390

پایان خوش تابستان

اواخر شهریور عمو حسن با خانواده اومده بودند مشهد و توی این مدت هر روز یک برنامه ای برای دید و بازدید داشتیم یک روز ظهر پارک وکیل آباد ,یک شب استخر آفتاب و بعد دسته جمعی پیتزا (دینا جون, بار اولی بود که می رفتی استخر خیلی ذوق کرده بودی و اصلا از آب نمی ترسیدی قربون دختر شجاعم بشم) و چند شب توی پارک ملت بودیم .یک شب مهمان عمه جون مهری و یک شب هم عمه جون فاطمه و یک شب هم مهمون عمو حسن به مناسبت تولد زهرا جون و روز آخر هم ظهربا دستپخت واقعا خوشمزهسودابه جون (خانم عمو) دور هم آش رشته خوردیم و چون این دوره همیا خیلی خوش گذشته بود قرار گذاشتند هفته بعدش به مناسبت سالگرد ازدواج عروس عموی بابایی که ترک هستند کوفته تبریزی بزارن و جای عمو و خونوادشون...
28 آذر 1390